اینجا دل منه،که چیزی نمونده جون بده

کجاست آنکه دوباره مرا تکان بدهد؟وچشم های خودم را به من نشان بدهد؟

اینجا دل منه،که چیزی نمونده جون بده

کجاست آنکه دوباره مرا تکان بدهد؟وچشم های خودم را به من نشان بدهد؟

مشخصات بلاگ
اینجا دل منه،که چیزی نمونده جون بده

حیران شدم، حیران شدم
مجنون و سرگردان شدم
از هر دری گوید بیا
کین جا منم، کین جا منم
چون سوی آن در میروم
بینم که گردد بسته در
از هر رهی گوید بیا
دنبال من، دنبال من
چون میروم دنبال او
نی زو خبر، نی زو اثر

دنبال کنندگان ۸ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات

خدای من! 

تو نزدیک ترین گوش شنوایی.

تو سریع ترین پاسخ اجابتی.

تو کریم ترین سایه سار گذشت و مرحمتی.

تو دست و دلبازترین سفره گستر عطا و کرامتی.

تو شنواترین سؤال شونده ای. 

ای رحمان دنیا و آخرت! 

ای رحیم این هر دو! 

هیچ کس مثل تو پاسخگو نیست و هیچ کس جز تو خواستنی نیست. 

بر محمد

بنده و رسول و پیامبرت

و بر خاندان پاک و مطهرش

درود فرست

و نعمت هایت را بر ما تمام کن 

و عطاهایت را گوارایمان گردان 

و ما را شاکر نعمت ها و یادآور بخشش های خود گردان. 

آمین، یا رب العالمین!

سلام بعد از مدت ها... کجا بودم؟ مشغول اسباب کشی. این بار ما فقط آرزو کردیم از این خونه بریم. و خیلی زود دعامون مستجاب شد. 

خلاصه مفیدش این که یه گروه سازنده به ما و پدرم پیشنهاد مشارکت ساخت و ساز دادن و ما قبول نکردیم و اصرار کردن و ما راضی به فروش شدیم. و چقدر قیمت خونه عجیبا غریبا تصاعدی بالا رفته و چقدر اوضاع مسکن درهم و برهمه و به لطف خدا تونستیم دو واحد آپارتمان بگیریم و همچنان با پدر و مادرم همسایه باشیم. 

تا همین چند ساعت پیش هم هنوز مشغول بودیم. خدایی اش بدون نجم خیلی دست تنها بودیم. 

نمیدونم چرا فقط موقع سختی و کار یادش میفتم. از بس بچه ام همیشه همیشه پایه کمک کردن بود. از بس هیچ وقت هیچی ازم نخواست.. 

گریه میکنم هنوز، مخصوصا وقتی یه چاله آب میبینم. تنها شیطنت بچگی اش همین جفت پا پریدن تو چاله های آب بود. فرقی نمیکرد عمق چاله چقدر باشه و چقدر آب توش باشه. اندازه یه استکان هم اگه آب بود، جوری میپرید توش که سر تا پامون گلی میشد! 

گریه میکنم هنوز، ولی یه حس خوبی دارم. حس اطمینان از عاقبت به خیری اش. ناراحتش نیستم. غصه ام فقط و فقط دلتنگیه. هیچ چیزی جاش رو برام پر نمیکنه. 

تو این مدت اصطلاح "از دست دادن" برام تبدیل به یه معما شده. خیلی باهاش کلنجار رفتم. هر چی بهش فکر میکنم، بیشتر مطمئن میشم از اساس ما چیزی تو دستامون نداریم که بخوایم از دستشون بدیم. هر چی که هست، بیرون از دستای ماست. فکر میکنیم مال ماست. 

ولی با این حال تمام اون چیزایی رو که فکر میکنیم مال ماست، میتونیم بدیم بره، جز بچه. یه حس مالکیتی عجیبی نسبت به بچه داریم. حداقل من اینجوری ام. بچه هام رو حتی از خودم بیشتر مال خود میدونم. و دقیقا همین اشتباه منه. 

با وجود این همه کاری که داشتیم تو این مدت، بهشت زهرا رفتنمون ترک نشد ولی. تقریبا هفته ای دو بار. و این بهترین فرصت بود که سر مزار تک تک شهدای مدافع حرم برم. دوست داشتنی های نازنین. نمیتونم نگم که بهشون حسادت میکنم. 

دیگه اینکه عماد هم از پنجشنبه رفته اردوی جهادی. از طرف بسبج مسجد رفت. رفتن سمت سیستان برای ساخت سرویس بهداشتی برای یه روستا. تو قسمت تخصص فرم ثبت نامش نوشته: متخصص حمل فرغون و پرتاب آجر نیمه!! 

راستی، فاطمه تو مسابقات رباتیک امسال تو یکی از بخش ها با دوستاش مدال طلا گرفتن. 

خدیجه هم که روز به روز شیرین زبون تر میشه. جدیدا داره سعی میکنه ادبی صحبت کنه. میگه: بی زحمت برید بیران! یا مثلا میگه مامان داشت ظرفا را میشاست! 

در واقع هر جا صدای "او" باشه، به "آ" تبدیلش میکنه. 

آمنه هم که دیگه نگم. یه جوری همه خانواده رو ریاست میکنه که نگو و نپرس. هنوز خیلی حرف نمیزنه، چند تا کلمه بلده که براش کافیه: نه، میخوام، بده و نوچ غلیظ همراه با پشت چشم نازک کردن و ناز و ادای حسابی! 

شکر خدا تو این خونه دیگه از دست پله راحت شدیم، ولی اپن آشپزخونه هنوز هست و اینکه ایشون به هر ترفندی خودش رو میرسونه بالای اپن که بپره پایین! 

از نرگس میخوام بنویسم، ولی واقعش میبینم هرچی بنویسم حق مطلب ادا نمیشه. فقط اینقدر بگم، حال خوبم، سرحال بودنم، هر چی که هست، معجزه دستای نرگسه. معجزه لبخند و نگاهشه. 

01:24:52

درست 4 دقیقه تا سال تحویل مونده. تو این 4 دقیقه تنها چیزی که از خدا میخوام اینه که اون دنیا هم نرگس رو به من ببخشه. دستم به دامنت نرگس! تو هم من رو از خدا بخواه....

چشم در راه کسی هستم

کوله بارش بردوش

آفتابش در دست

خنده بر لب

گل به دامن

پیروز

کوله بارش سرشار از عشق

امید

آفتابش نوروز

با سلامش شادی

در کلامش لبخند

از نفس هایش گل میبارد

با قدم هایش گل میکارد

قصه ساده است

معما مشمار

چشم در راه بهارم، آری

چشم در راه بهار...

پی نوشت: نمیدونم چرا قالب خراب شده، مجبور شدم از قالب قبلی استفاده کنم. 

  • شهاب الدین ..

آمنه

خدیجه

خودم

عماد

فاطمه

نجم

نرگس

نظرات  (۱۱)

برای نجم به‌عنوان عیدی الرحمن خوندم هدیه کردم بهش. روحش شاد :)
پاسخ:
سلام
خیلی ممنون، لطف کردین

سلام, سال نو مبارک اقا شهاب, توی مسجد جامع شخرمون معتکف و دعا گوی شما هستم
چند باز سر زده بودم یا یه چیزی بهتون بگم ولی کامنت های پست اخر بسته بود.
حدس زدم که ممکنه به خاطر سال جدید یه‌سری بزنید که حدسم درست بود
راستش میخواستم یه خواهش بکنم
اینکه به نحوی تمام مطالبی که توی وبلاگ های قبلی نوشتید رو به من بدید،( اگر خاطرتون باشه من تقریبا اکثرش رو خوندم)
راستش میخوام ازش الگو برداری بکنم مخصوصا قسمت تربیت فرزندش (بازی ها، نحوه برخورد و... خیلی اتفاقاتتون به صورت محو تو ذهنم هست ولی یادم نیست دقیقا چی بود و نیاز داره دوباره بخونمشون )، تا اینجا که همین چند درصدی که استفاده کردم خیلی فایده داشته برام، خواهش میکنم اجازه بدید

خودم فکر میکردم برای چند روز سایتها رو باز کنید تا قابل دسترسی بشه و من کپی بگیرم، فکر کنم اینجوری برای شما راحت تر باشه.
راستی من دو روز پیش متاهل شدم به برکت دعای خیر شما
خیلی ممنونم
پی نوشت: سایت رو پسورد گذاشتم،جوابتون رو اگر بهم ایمیل کنیدمیتونم بخونم و اگر خواستید اینجا جواب بدید هم میام میخونم
پاسخ:
سلام آقا احسان
خیلی خیلی التماس دعا، خوش به سعادتت. 
سال نوی شما هم مبارک، همچنین تبریک مخصوص بابت ازدواج. ان شاءاللّه زندگی تون سرشار از عشق الهی و آرامش باشه. 
حقیقتا خبر خوبی بود، خیلی خوشحال شدم. 
مطالب قبلی ام که همه تو همون وبلاگ قبلی هست، البته که قابل الگو برداری نیستن. مگه به رسم "ادب از که آموختی.."
نجم شهید نشد. تو مسیر سرپل ذهاب که هر دو هفته ده روز میرفت برای بازسازی، ماشینشون چپ کرد. میگن خدا هر مصیبتی بده، جوری میده که جای شکرش باقی بمونه؟ دو نفر دیگه که تو ماشین بودن، زنده موندن، ولی هنوز بیمارستانن. وضعیتشون خیلی دردناکه. شکستگی ستون فقرات و.. 
خدا اموات شما رو هم بیامرزه. 
ممنون از پیامت و اینکه قابل دونستی خبر خوب ازدواجت رو بهم دادی. ما رو از دعای خیرت محروم نکن. 
سلام مجدد
ترسیدم نتونم حرفم رو بزنم بدون خوندن پست پیام فرستادم
آقا نجم الدین کی شهید شد؟ چرا من نفهمیدم؟ بی خبر گذاشتید ما رو؟ یا کوتاهی من بود؟
خدا رحمت کنه ایشون رو و خدا کنه شفاعت ما رو هم بکنن ، خدا به شما صبر بده ان شا الله
ای کاش میشد میدیدمتون

پی نوشت
اسم خانم من هم نرگسه
ایمیل اخرش ir هست نه com، اشتباه شد ببخشید
سلام، خدا بهتون صبر بده وایشون رو رحمت کنه ان شاء الله، در ذهن من که شهید در راه خدا هستند، ان شا الله با امیر المومنین محشور بشن

منظورم وبلاگ بلاگ اسکای هست و احتمالا وبلاگ های قبل از اون هست
پاسخ:
سلام
خیلی ممنون، خدا اموات شما رو هم بیامرزه. ان شاءاللّه ، ان شاءاللّه 
من هر موقع اسباب کشی کردم، همه مطالبم رو با تاریخ اصلی، منتقل کردم. تمام نوشته های مجازی ام تو همون وبلاگ قبلی هست. 
البته بعضی اش خصوصی یا پیش نویسه، که خب خیلی شخصی هستن. 

سلام
حالتون خوبه؟
سال نو، ولادت‌امام علی و روز پدر مبارک باشه.
خدا رحمت کنه اقا نجم الدین رو...از همون موقع ک دیگه تو پستهاتون اسمشون نیومد هول برم داشت...
پاسخ:
سلام
الحمدللّه ، خدا رو شکر. شما حالتون چطوره؟ خوب هستین ان شاءاللّه؟
ممنون، همچنین بر شما مبارک باشه. 
خدا اموات شما رو هم بیامرزه. 
سلام
خوبین؟
ببخشید نفهمیدم چی شد؟؟!!! منظورم آقا نجم‌الدین هستن!!!
یعنی چی دلتنگشونید؟
امیدوارم که اشتباه فهمیده باشم!!!

اصلا یادم رفت سال نو رو تبریک بگم...
بسکه هول شدم!
ان‌شاءالله که سال جدید، برکات مادی و معنوی به شما و خانواده محترم سرازیر بشه و سلامتی و تندرستی نصیبتون...

پاسخ:
سلام
الحمدللّه ، شکر. شما حالتون چطوره؟ خوب هستین ان شاءاللّه ؟
ممنون، سال نوی شما هم مبارک. 
هول برای چی؟ زندگی همینه...
الحمدالله خوبم...
ممنون از لطفتون

سری قبل یه سوال ازتون پرسیدم در مورد آقا نجم‌الدین و جوابش رو مسکوت گذاشتین ولی نفهمیدم چرا!!
ببخشید حالم خیلی خراب شد بسکه این خبر شوکه‌ام کرد!! عذرخواهی بنده رو بپذیرید...
مارو هم شریک غمتون بدونید..

ان‌شاءالله که خداوند به شما و نرگس خانم عزیز صبر بده و ایشون رو با اولیاء الله محشور کنه...
و عاقبت بخیر شدنش حتمی هست چون دعای خیر پدر و مادرش بدرقه راهش هست...

سوره یس رو هدیه میکنم بهشون...
پاسخ:
سلام
نه، من معذرت میخوام.. دوست نداشتم کسی رو ناراحت کنم. 
ممنون از لطفتون. ان شاءاللّه با دعای شما. 
خیلی ممنون از لطفتون. 
التماس دعا
سلام آقا شهاب
بازم شرمندتونم به خاطر دیر اومدنم.خدا رحمت کنه آقا نجم رو..واقعا خوش به سعادتشون..چون وقت جهاد از دنیا رفتن قطعا شهید هستن. شهادت ایشون رو تبریک و تسلیت میگم بهتون.
سال نو رو هم به شما و خانواده محترم تبریک میگم.
حال ما هم خوبه شکر خدا ،من و بابا و عرفان و بقیه..
آقا شهاب چند وقتیه خانواده مون بزرگ شده با طاها و زهرا و مادرشون.التماس دعا داریم ازتون.
یا علی
پاسخ:
سلام امیر جانم. 
حال و احوالت چطوره؟ چه خوب که پیام دادی، اتفاقا تو فکرت بودم. 
ممنون از محبتت، ان شاءاللّه که همینطور باشه. 
خدا رو شکر، ان شاءاللّه زندگی تون روز به روز گرمتر و شیرین تر بشه. 
محتاج دعای خیرت هستم عزیزم. علی یارت. 
درباره کمک به سیل زدگان که نوشتید، منم دوست دارم کمک کنم. به کجا پول بدیم بهتره؟ این شماره # 780* یا بقیه اش که بخشهای مختلف برای کمک داره و میگند پول را میدن به هلال احمر معتبره دیگه؟
پاسخ:
سلام
خدا رو شکر، الحمدللّه 
شما چطورین؟ خوب هستین ان شاءاللّه ؟
بله، این شماره هایی که برای هلال احمر یا استان قدس اعلام کردن همه معتبرن و ان شاءاللّه فقط برای کمک به مردم خرج میشه. 
بابت پیام خصوصی تون هم ممنون، فقط یه نکته داشت که نمیتونم ندید بگیرمش. 
رو چه حساب و مدرکی برای آخر و عاقبت خودتون تعیین تکلیف میکنید؟ اونم به این شکل؟ اتفاقا این از حرفای ابلیسه برای ناامید کردن بنده ها. 
اصلا و ابدا این فکر رو نداشته باشید. درسته باید واجبات رو به جا بیاریم، از محرمات دوری کنیم، ولی هیچ وقت برای توبه دیر نیست.
از همین الان هم میشه تصمیم گرفت. 
مثلا همین نماز قضا که میفرمایید، میشه تصمیم گرفت هر بار برای هر نوبت نماز، دو تا نماز خوند، یکی اش به نیت نمازهای قضا. 
و همینطور باقی مسائل. 
و همینطور اصلا نفرمایید هیچ کاری نکردین. ما هر کدوم امتحانات مختلفی داریم. یکی برای قبولی تو امتحان خدا باید از جونش بگذره، یکی مالش، یکی آبروش، یکی هم ممکنه امتحانش مبتلا شدن به خانواده کم محبت یا بد اخلاق باشه. همین که در جواب محبت کنه و احترام بذاره، چه بسا اجرش از اونی که رفته جهاد بیشتر باشه. 
میخوام بگم اصلا و ابدا از لطف خدا نا امید نشید و مطمئن باشید که ان شاءاللّه اهل بهشتید.
التماس دعا
سلام. خداروشکر. خیلی ممنون. همه چیز مثل همیشه است، فرقی نداره
بله شما درست میگید، میدونم اینطوره . منظورم خیلی جدی بودن و شدت موضوع بود از حرفی که زدم.
پاسخ:
سلام
ان شاءاللّه درست میشه، تلاش کنید، درست هم نشد، بازم ناامید نشید