1- نرگس خانوم: همسرم.
2- نجم: پسر بزرگم. متولد 77، دانشجو. از زمان زلزله کرمانشاه، تقریبا دو هفته یکبار از طریق بسیج رفته برای کمک به بازسازی.
اسم کاملش نجم الدین هست. چرا؟ چون نزدیک تولدش، من و نرگس کتاب النجم الثاقب رو میخوندیم که خیلی خوب بود و بعد میخواستم یه شباهتی به من داشته باشه اسمش!
3- زهرا: دختر رضاعی من و نرگس هست. 19 ساله. پنج ماهه بود که پدر و مادرش تصادف کردن. پدرش فوت شد، ولی مادرش، محبوبه، خاله کوچیکه ام، رفت تو کما.
منم با اجازه پدربزرگم، آوردمش پیش خودمون. تا 6/7 سالگی پیش ما بود. و بعد که مادرش ازدواج کرد، رفت پیش مادرش تا حدود 14،15 سالگی که دوباره آمد پیش ما تا موقع ازدواجش.
الان ازدواج کرده، یه دختر یه سال و چند ماهه داره به اسم معصومه که من اینجا بیشتر نوشتم مغز بادوم. محصل هم هست.
شوهرش آقا محسن، لیسانس کامپیوتر و طلبه سطح 4 حوزه، 24 ساله. برای کسب درآمد همه کاری میکنه. از خالی کردن آب حوض تا هوا کردن آپولو!
اسم کامل زهرا هم نازنین زهراست.
4- عماد: پسر دومم، متولد 81. ایشونم محصله و برای اینکه جمع پدر و پسران تکمیل بشه اسمش عماد الدینه!
5- فاطمه: دختر دومم. متولد آخر 85. ما معتقدیم 11 و نیم سالشه، ولی خودش میگه12 و نیم.
اسمش رو به اصرار مادر بزرگ نرگس، بدرالسما گذاشته بودیم. که بعد رفتم ثبت احوال و تغییر دادم به فاطمه.
نجم و عماد هم دوست دارن اسمشون رو تغییر بدم، ولی راستش حوصله دوندگی اش رو ندارم.
6- خدیجه: دختر سومم. متولد 11 مرداد94 که تولدش باعث شد بشوره بره همه تلخی این روز.
بسیار شیرین زبون و قصه گو.
7- آمنه: دختر چهارمم. یک ساله، رئیس و وروجک به معنای دقیق کلمه.
8- فاطمه خانوم: خواهر اولی ام. که دوست و همکلاسی نرگس بودن. همسرشون آقا مجید، مشغول در نیرو دریایی که الان سه سالی میشه منتقل شدن بندر عباس.
دو تا دختر 6 ساله دارن، به اسم رقیه و زینب.
7- لیلا خانوم: خواهر دومی. که اینجا فکر کنم اسمشون رو ننوشتم هیچ وقت. ایشون هم بابت اسمشون از من شاکیه. بنا بر روایات، من باعث شدم پدر و مادرم این اسم رو براش انتخاب کنن.
تا اونجایی که یادم میاد، اون موقع ها، لیلا، دخترونه ترین اسم دنیا بود در نظرم.
همسرشون، آقا حمید، برادر مجیده. ولی زمین تا آسمون با هم فرق دارن این دو تا داداش.
دو تا بچه دارن: حسنی 13/14 ساله و امیرحسین 9 ساله.
8- محبوبه یا محبوب: خاله ام و مادر زهرا. چون یه 6/7 سالی ازم کوچیکتره، خاله صداش نکردم.
همسرش اصغر آقا. ساکن مشهد هستن. یه پسر 5 ساله هم دارن به اسم محمد حسن، بسیار تپل!
9- برادرای نرگس که گاهی اینجا ازشون نوشتم: آقا مالک، آقا اباذر، آقا مقداد، آقا سلمان، آقا حمزه، آقا کمیل.
10- حمید رضا: پسر دایی بزرگم که چند باری اینجا درباره اش نوشتم.
11- محدثه خانم: همسر مرحوم امیر ضیایی، معلم کلاس پنجم عماد. که از همون اوایل کلاس پنجم عماد، با نرگس خانوم دوست شدن. و الان ازدواج کردن.
دیگه حضور ذهن ندارم از چه کسانی اینجا اسم آوردم. اسامی جدید هم اگه درباره شون بنویسم، اینجا توضیح میدم
...
احتمالا متوجه شدین تا الان. جمعه 14دی، مراسم چهلم نجم رو برگزار کردیم.
نرگس همیشه میگفت نجم پسر راه دورمونه... به راه دورش دادیم.
از طریق شباهنگ با وبلاگتون آشنا شدم
از سبک نوشتنتون که با پیام آقا و عکس شهید بود خیلی خوشم اومد
اما با خواندن اولین نوشته و دیدن اسامی فراوان با خودم گفتم ای بابا ایشون هم از کسایی هستن که فقط برای آشنا های نزدیک می نویسم.
تا این که این صفحه رو دیدم و گفتم چه خوب که این قدر هوای خواننده جدید ها رو دارین :)
پست شیرینتون رو خوندیم و تو دلم یه ماشالا به خانواده صمیمی و پرجمعیتتون گفتم و یکدفعه آخر پست...
واقعا شوک بود..
خدا بهتون صبر بده
بخشی از آرشیوتون رو خوندم واقعا روش تربیتی که برای بچه ها مخصوصا پسرتون عماد دارید خیلی جالبه
و همسرتون واقعا شخصیت جالبی هستند هم مادر و هم فعال در عرصه های متنوع
پاینده باشید :)
بیشتر بنویسید :)