حالم چو دلیریست که در لشکر دشمن از بخت بد خویش پسر داشته باشد
نمیدونم هنوز چند نفر این وبلاگ رو میخونن. ولی یحتمل لازمه بگم تو این مدت کجا بودم. چیزی از ویروس بلز شنیدین یا خوندین؟ نصف صورتم رو کامل درگیر کرده بود. درد نداشت، ولی به خاطر افتادگی پلک چپم، استفاده از موبایل واقعا برام سخت بود.
البته الان دو سه هفته ای هست که بهتر شدم، ولی هر شب که خواستم بنویسم، به یه بهونه ای ننوشتم. راستش اینکه به سختی خودم رو راضی کردم تا دوباره بیام و یه چند خطی بنویسم.
از اتفاقات این مدت مهمترینش اینکه زهرا و محسن و معصومه هم اومدن تهران، به خاطر کار و درس محسن. و چون اجاره ها خیلی بالاست، راضی شون کردیم بیان خونه مادرم.
چقدر خوشحالم از این اتفاق؟ بی حد و حصر. این یکی از فانتزی هام بود وقتی هنوز زهرا ازدواج نکرده بود. که بعد از ازدواجش اینقدر خونه اش نزدیکمون باشه که صبح ها بچه ها براشون نون بگیرن. هرچند که تو این قسمتش بین محسن و عماد مسابقه است.
دیگه اینکه نرگس بالاخره حرف زد و گریه کرد و گفت که دلش برای نجم خیلی تنگ شده. نرگس همیشه همینقدر تودار بود. از همون روز اول. یعنی سر سوزنی از غصه و ناراحتی اش رو بروز نمیده. ناراحتی شخصی اش رو البته. اگه موضوعی مربوط به شخص خودش نباشه نه.
ماه پیش یهو موقع خواب، وقتی داشت ساعت کوک میکرد، گفت این ساعت رو نجم برام خریده بود، یادته؟ و بعد زار زار گریه کرد....
خبر دیگه اینکه عماد... بقیه اش رو به امید اینکه از سرش بیفته نمینویسم. هرچند که بعیده.
راستی امروز هم ۱۱ مرداد بود. و من یک هفته است هر شب خواب اون روز رو میبینم. هر بار هم میدونم قاضی محکوم شده، ولی هر کار میکنم نمیتونم حرف بزنم و بگم به همه این موضوع رو.
مدام اتفاقات اون یک ماه کذایی رو با خودم مرور میکنم. احساس میکنم اون یه ماه، یه مدل کوتاه از تموم زندگی ام بود. میخوام ببینم کجاش کم آوردم؟ کجاش رو اشتباه کردم؟
جواب همه سؤالاتم به نجم ختم میشه. به مظلومیتش تا اونجا که بادم رفته بود امتحان داره.
هر بار که یاد نگاه بهت زده اش میفتم وقتی دید با همه توضیحاتش هنوز یادم نیفتاده باید میرفته مدرسه و امتحان میداده، قلب چروک میخوره. خیلی مظلوم بود، من خیلی بهش ظلم کردم....
http://samtekhoda.tv3.ir/index.php?option=com_content&view=article&id=1987:daghdidegan&catid=80:1393-01-30-05-03-02&Itemid=381
این کتاب را بخونید.
از آﻧﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺑﻪ درد و ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺟﮕﺮ ﮔﻮﺷﻪ و ﻋﺰﻳﺰ ﺧﻮد ﮔﺮﻓﺘﺎر آﻣﺪ، ﻧﻮﻳﺴﻨﺪه ﻛﺘﺎب ، ﻣﺮﺣﻮم ﺷﮭﯿﺪ ﺛﺎﻧﻰ )ره ( ﻣﻰ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ھﻤﻮاره ﻓﺮزﻧﺪان ﺧﻮد را در ﺳﻨﯿﻦ ﻛﻮدﻛﻰ از دﺳﺖ ﻣﻰ داد. از اﻳﻦ رو از ﺑﮭﺮه ﻣﻨﺪ ﺷﺪن از ﻧﻌﻤﺖ ﻓﺮزﻧﺪ ﻧﺎاﻣﯿﺪ ﮔﺮدﻳﺪ، او در ﻮاﻗﻊ ﺑﺎ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻛﺘﺎب ﻣﺴﻜﻦ اﻟﻔﻮاد در درﺟﻪ اول ﻗﺼﺪ ﺗﺴﻠﻰ ﺧﺎطﺮ ﺷﻜﺴﺘﻪ و اﻓﺴﺮده ﺧﻮد را داﺷﺖ ، ﻟﺬا ﺑﻪ ﺟﻤﻊ آورى اﺣﺎدﻳﺚ و رواﻳﺎت و وﻗﺎﻳﻊ ﺗﺎرﻳﺨﻰ در ﺑﺎره ﺳﺨﺘﯿﮭﺎ و درد و رﻧﺞ ، ﭘﺮداﺧﺖ و در اﻳﻦ راه ﻣﺠﻤﻮﻋﻪ اى ﺑﺴﯿﺎر ﺟﺎﻟﺐ ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن ﺧﻮد ﻧﻤﻮد. اﻳﻦ ﻛﺘﺎب از ھﻨﮕﺎم ﺗﺎﻟﯿﻒ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪ و ﺑﺴﯿﺎرى از ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎن از رواﻳﺎت و ﮔﻔﺘﺎرھﺎى آن در ﻛﺘﺎﺑﮭﺎى ﺧﻮد اﺳﺘﻔﺎده ﻧﻤﻮده اﻧﺪ و ﺑﺰرﮔﺎﻧﻰ ھﻤﭽﻮن ﻋﻼﻣﻪ ﻣﺠﻠﺴﻰ در ﺑﺤﺎر ، ﻋﻼﻣﻪ ﻧﻮرى در ﻣﺴﺘﺪرک اﻟﻮﺳﺎﺋﻞ ، (13) ﺷﯿﺦ ﺣﺮ ﻋﺎﻣﻠﻰ در ﻛﺘﺎب اﻟﺠﻮاھﺮ اﻟﺴﻨﯿﻪ(12) اﻻﻧﻮار ، ﺷﯿﺦ آﻗﺎ (15) ، ﺳﯿﺪ ﻣﺤﺴﻦ اﻣﯿﻦ ﻋﺎﻣﻠﻰ در اﻋﯿﺎن اﻟﺸﯿﻌﻪ (14) ﺧﻮاﻧﺴﺎرى در روﺿﺎت اﻟﺠﻨﺎت ، اﺑﻦ اﻟﻌﻮدى در ﺑﻐﯿﻪ اﻟﻤﺮﻳﺪ (17) ، اﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﭘﺎﺷﺎ در اﻳﻀﺎح اﻟﻤﻜﻨﻮن(16) ﺑﺰرگ ﺗﮭﺮاﻧﻰ در اﻟﺬرﻳﻌﻪ و ﺷﯿﺦ ﻳﻮﺳﻒ ﺑﺤﺮاﻧﻰ در ﻟﻮﻟﻮه اﻟﺒﺤﺮﻳﻦ از اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﻳﺎد ﻛﺮده و آن را ﻣﻮرد ﻣﺪح و ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻗﺮار داده اﻧﺪ.